-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک نفس فارغ ز وسواس تمنا نیستی از پریشان خاطری یک لحظه یک جا نیستی
2 فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال و تو پیر گشتی و همان در فکر فردا نیستی
3 گر چه شد محتاج عینک دیده بی شرم تو همچنان چون کودکان سیر از تماشا نیستی
4 می کند از هر سر مویت سفیدی راه مرگ در چنین وقتی به فکر زاد عقبی نیستی
5 از ندامت برنیاری آه سردی از جگر هیچ در فکر رسن در چاه دنیا نیستی
6 از جمال حور مردان چشم پوشیدند و تو از عجوز دهر یک ساعت شکیبا نیستی
7 در مبند این خانه تاریک را یکبارگی چشم عبرت باز کن از دل چو بینا نیستی
8 گرچه تیرت با کمان از قد خم پیوسته شد هیچ در فکر سفر از دار دنیا نیستی
9 گر چه دندان را ز نعمت های شیرین باختی جز به حرف شکوه های تلخ گویا نیستی
10 خامشی را از خدا خواهند دانایان و تو خون خود را می خوری یک دم چو گویا نیستی
11 خواب سنگین تو صائب کم ز کوه قاف نیست گرچه از عزلت گزینان همچو عنقا نیستی