1 نیستی کوه گران، بر سیر پشت پا مزن دامن خود را گره بر دامن صحرا مزن
2 در محیط آفرینش خوش عنان چون موج باش چون حباب از ساده لوحی خیمه بر دریا مزن
3 یا مرید سرو و گل، یا امت شمشاد باش دست در هر شاخ همچون تاک بی پروا مزن
4 هر چه هر کس دارد از دریوزه دل یافته است تا در دل می توان زد حلقه بر درها مزن
5 مرغ دست آموز روزی بی نیازست از طلب در تلاش این شکار رام دست و پا مزن
6 مرد را گفتار بی کردار رسوا می کند پنجه جرأت نداری آستین بالا مزن
7 از نصیحت کی شوند ارباب غفلت زنده دل؟ آب بی حاصل به روی صورت دیبا مزن
8 زهر قاتل را کند اکسیر خرسندی شکر مشت خاکی گر رسد از دوست، استغنا مزن
9 صائب از خاموشیت بزم سخن افسرده شد بیش ازین مهر خموشی بر لب گویا مزن
دیدگاهها **