-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 دهان تنگ تو هر خردهدان نمیداند که غیب را به جز از غیبدان نمیداند
2 اگرچه گام نخستین گذشتم از دو جهان هنوز شوق مرا خوش عنان نمیداند
3 کسی که نیست تُنُکمایه از شعور و خرد به هر بها که بود می گران نمیداند
4 نفس گداخته خود را به گلستان برسان که ایستادگی این کاروان نمیداند
5 ملایمت سپر انقلاب دوران است که نخل موم بهار و خزان نمیداند
6 به نام بلبل من گرچه باغ شد مشهور هنوز نام مرا باغبان نمیداند
7 به داغ عشق بسوز و بساز چون مردان که آفتاب قیامت امان نمیداند
8 خوشند اهل سعادت به سختی از دنیا هما ز مایده جز استخوان نمیداند
9 عجب که برخورد از روزگار پیری هم چنین که قدر جوانی جوان نمیداند
10 ز پوست راه به مغز ندیده نتوان برد طبیب حال دل ناتوان نمیداند
11 نشد به رخنه دل هرکه آشنا صائب ره برون شد ازین خاکدان نمیداند