- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد اگرچه نفس از آیینه بی صفا گردد
2 به شیوه های تو هرکس که آشنا شده است به حیرتم که دگر با که آشنا گردد
3 ز حکم تیغ قضا سر نمی توان پیچید وگرنه کیست ازان آستان جدا گردد؟
4 ز طاعت است فزون آبروی تقصیرش نماز هرکه ز نظاره ات قضا گردد
5 دل از غبار کدورت کمال می گیرد گهر ز گرد یتیمی گرانبها گردد
6 به ناله های پریشان امیدها دارم جدا رود ز کمان تیر و جمع وا گردد
7 ز فکر دانه مخور زیر آسمان دل خویش به آب خشک محال است آسیا گردد
8 یکی شود ز خموشی هزار بیگانه به یک سخن دو لب از یکدگر جدا گردد
9 بسا بهار و خزان را که پشت سر بیند چو سرو هر که درین باغ یک قبا گردد
10 بهشت نسیه خود نقد می کند صائب اگر به حکم قضا آدمی رضا گردد