-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 حسن تو باده ای است که شرم است شیشه اش خال تو دانه ای است که دام است ریشه اش
2 روی تو آتشی است که زلف است دود او شیری است غمزه تو که دلهاست بیشه اش
3 سروی است قامت تو که ازجای می کند در هر دلی که پنجه فرو برد ریشه اش
4 دست از هنر چگونه نشوید کسی به خون ؟ فرهاد را ز پای درآورد تیشه اش
5 چون اختیار پیشه و شغل دگر کند؟ صائب که شد ز روز ازل عشق پیشه اش