-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زچهره ات عرق شرم چشم حیران شد خط از لب تو سیه مست آب حیوان شد
2 زمین ساده پذیرای نقش زود شود ز عکس روی تو آیینه کافرستان شد
3 بریدنی است زبانی که گشت بیهده گو گرفتنی است سر شمع چون پریشان شد
4 زتوبه کردن من سود باده پیمایان همین بس است که خواهد شراب ارزان شد
5 مرو به حلقه طفلان نی سوار، دلیر که آب زهره شیران درین نیستان شد
6 نسیم سنبل فردوس آید از سخنش دماغ هر که ز سودای او پریشان شد
7 نمی کنند گواه لباسیش را جرح چو ماه مصر عزیزی که پاکدامان شد
8 ز بار خاطر من گشت دشتها کهسار ز سیل گریه من کوهها بیابان شد
9 دل دونیم به زیر فلک نمی ماند برون ز پوست رود پسته ای که خندان شد
10 امید هست به پروانه نجات رسد چو شمع در دل شب دیده ای که گریان شد
11 مدار صبر ز سرگشتگان طمع صائب که بیقرار بود گوهری که غلطان شد