-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت ستاره محو شد و چشم من به خواب نرفت
2 چگونه بی لب او عیش من شود شیرین؟ که از جدایی گل تلخی از گلاب نرفت
3 همیشه در ته دل بود ازو شکایت من ازین خرابه برون دود این کباب نرفت
4 ستاره که درین خاکدان بلندی یافت؟ که چون شرر ز جهان با صد اضطراب نرفت
5 که داد در سر خود جای، باد نخوت را؟ که دست خالی ازین بحر چون حباب نرفت
6 چنین که من به دم تیغ می روم به شتاب ز کوه، سی به دریا این شتاب نرفت
7 نهشت گریه ما را به روی کار آید چه ظلمها که ز آتش بر این کباب نرفت
8 چها نمی کشم از وعده سبکسیرش خوشا کسی که پی جلوه سراب نرفت
9 خوشم به مشرب صائب که بهر رهن شراب به سیر کوی خرابات بی کتاب نرفت