-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سنگ را در جذبه از دست فلاخن می کشی جامه خاکستری از دوش گلخن می کشی
2 در نظرها اعتبارت نیست چون موی زیاد تا چو خار از هر سر دیوار گردن می کشی
3 (نغمه افسوس از مرغ چمن خواهی شنید رخت اگر با این گرانجانی به گلشن می کشی)
4 (شعله شوخی، نداری در دل مجمر قرار گاه بر بام و گهی خود را به روزن می کشی)
5 (رشته تابی از تعلق هست تا در گردنت در پی عیسی عبث پا همچو سوزن می کشی)
6 یک سر و گردن بلندست از تو خار این چمن نرگس این افتادگی از چشم روشن می کشی
7 سوز پنهانی چو شمع آخر گریبانم گرفت از گریبان سرزند از هر چه دامن می کشی
8 می فشاند گرد رنگ از بال، طاوس چمن وقت نازک شد اگر خود را به گلشن می کشی
9 می بری صائب ز هندستان به اصفاهان سخن گوهر خود را ز بی قدری به معدن می کشی