1 یارنو خط زنگ از دل می زداید بیشتر برگ عیش از نوبهاران می فزاید بیشتر
2 مستی چشمش یکی صدگشت دردوران خط دربهاران آب ازسر چشمه زاید بیشتر
3 درلباس لطف، دل را قهر افزون می گزد تلخی بادام در شکر نماید بیشتر
4 لب گشودن رخنه در ناموس همت کردن است ازکریمان بی طلب حاجت برآیدبیشتر
5 زخم خصم ناتوان است از قوی جانکاهتر نیشتر از تیغ خون رامی گشاید بیشتر
6 آرزو را صبح بیداری بود موی سفید حرص درایام پیری می فزایدبیشتر
7 گر چه لبهای شکر گفتار می چسبد به دل دل ز من چشم سخنگو می رباید بیشتر
8 قسمت تن پروران از تنگدستی کاهش است آسیا بی دانه چون گردید ساید بیشتر
9 می کند صائب زبان عیبجویان را دراز کوته اندیشی که خود را می ستاید بیشتر