-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بر روی تو از آینه گل صافتر فتنه روی زمین زلف تو را در زیر سر
2 هر که از بت روی گردان شد نبیند روی حق هر که از زنار برگردد نمی بندد کمر
3 آتش سوزنده رانتوان به چوب اندام داد چوب گل دیوانگان رامی کند دیوانه تر
4 دوربینان از خزان تنگدستی فراغند مرغ زیرک در بهاران می کشد سرزیرپر
5 گاه باشد کز غباری لشکری بر هم خورد تا خطش سر زد، سپاه زلف شد زیرو زبر
6 در رگ جان هرکه را چون رشته پیچ وتاب نیست زود باشدسر برآرد از گریبان گهر
7 بس که درشر خیر ودر خیرجهان شر دیده ام مانده ام عاجز میان اختیار خیروشر
8 نیست ذوق سلطنت مارا، وگرنه ریخته است چون حباب وموج در بحر فنا تاج وکمر
9 تا ازان شیرین سخن حرفی مکرر بشنوم خویش راصائب کنم دربزم او دانسته کر