1 با کمال محرمی محرم ازان رخساره ام درکنار گل چو بوی گل همان آواره ام
2 روی آتشناک خوبان آب حیوان من است هست از آتش زندگی چون مرغ آتشخواره ام
3 آن سپهر عالم افروزم جهان درد را کز سرشک و داغ باشد ثابت و سیاره ام
4 غم به قدر غمگسار از آسمان نازل شود زان غم من زود آخر شد که بی غمخواره ام
5 حلقه تا بر در زنند از خویش می آیم برون چون شرر هر چند در زندان سنگ خاره ام
6 اعتماد رزق بر رازق مرا امروز نیست تخته مشق توکل بود از گهواره ام
7 دور از انصاف است از گلزار بیرون کردنم من که چون شبنم ز گل قانع به یک نظاره ام
8 بید مجنون میوه داد و من همان بی حاصلم چرخ ناهموار شد هموار ومن انگاره ام
9 دل نهاد درد تابودم فراغت داشتم چاره جویی کرد صائب این چنین بیچاره ام
دیدگاهها **