-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با درد بود صاف دل ساغر مستان نخوت نفروشد به خزف گوهر مستان
2 پروای کله گوشه خورشید ندارد از ابر خورد آب، دماغ تر مستان
3 عقل است که در پرده ناموس حصاری است پوشیده و پنهان نبود جوهر مستان
4 خواهی که ترا عقل عسس بند نسازد مگذار بورن پای خود از کشور مستان
5 کفاره همصحبتی زهد فروشان آن است که هشیار نشینی بر مستان
6 روزی که ز خم جام هلالی به در آید طالع شود از برج شرف اختر مستان
7 تا هیچ کس از قافله در راه نماند شرط است که مستانه رود رهبر مستان
8 از باطن صاف می گلرنگ حذر کن بر سنگ به بازیچه مزن گوهر مستان
9 شیرازه جمعیت ما موج شراب است بی باده شود زیر و زبر دفتر مستان
10 گر افسر شاهان بود از لعل گرانسنگ از باده گلرنگ بود افسر مستان
11 صائب صفت گوهر مستان چه ضرورست؟ از سینه دریاست عیان گوهر مستان