-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با لب او کار دندان می کند سین سخن زین سبب کم حرف افتاده است آن شیرین دهن
2 سوختم، پاس دل بی تاب دارم تا به کی؟ بیش ازین نتوان نهفت اخگر به زیر پیرهن
3 چشم مجمر موم را خوناب حسرت می کند چون تواند گشت خاموشی مرا مهر دهن؟
4 چیدن دامن ز صحبت ها کمند شهرت است شمع فانوسم که باشد خلوتم در انجمن
5 تشنه ای از آب او هرگز لب خود تر نکرد سرنگون هر چند افتاده است آن چاه ذقن
6 سیم و زر بر آتش حرص آب نتواند زدن از گرستن نیست مانع شمع را زرین لگن
7 در حریم بیضه چون عیسی شود گویا ز مهد نیست حاجت طوطی ما را به تلقین سخن
8 بسترش خار است صائب تا بود در کان گهر نیست جز سنگ ملامت رزق پاکان از وطن