1 با طره او مشک ختا دود کبابی است با چهره او صورت چین موج سرابی است
2 با شوخی آن چشم، رم چشم غزالان در دیده صاحب نظران پرده خوابی است
3 چشم است سراپا که به رخسار تو نو شد هر شاخ گلی را که به کف جام شرابی است
4 می نوش و برافروز که شاخ گل سیراب هنگامه پر شور ترا سیخ کبابی است
5 در دلبری اندام تو کم نیست ز رخسار هر بند قبای تو مرا بند نقابی است
6 روزی است که خط مشق پریشان کند آغاز مکتوب مرا از تو گر امید جوابی است
7 از هر نگه ما و تو چون پرده برافتد پوشیده و سربسته سؤالی و جوابی است
8 در دیده من جوهر بیرحمی شمشیر از سوختگی سایه بید و لب آبی است
9 دستی که به احسان، فلک خشک گشاید در دیده روشن گوهران موج سرابی است
10 پیداست که تا چند بود خانه نگهدار صائب که درین بحر پرآشوب حبابی است