چرا هرگز به سر وقت من بیدل از صائب تبریزی غزل 6784

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

چرا هرگز به سر وقت من بیدل نمی آیی؟

1 چرا هرگز به سر وقت من بیدل نمی آیی؟ چنین کز دیده غافل می روی غافل نمی آیی

2 صنوبر با تهیدستی به دست آورد صددل را تو بی پروا برون از عهده یک دل نمی آیی

3 به دل ناخن زدن مردانه ای، اما چو کار افتد برون از عهده یک عقده مشکل نمی آیی

4 نگاه بی ادب در چشم قربانی نمی باشد به خاک ما چرا بی پرده ای قاتل نمی آیی؟

5 کتان جسم را در دامن مه تا نیندازی برون از پرده اندیشه باطل نمی آیی

6 چو می گیرد ترا حق نمک در هر کجا باشی به پای خود چرا ای بنده مقبل نمی آیی؟

7 ادب در بزم شاهان پاسبانی می کند سر را چرا در صحبت دیوانگان عاقل نمی آیی؟

8 نسازی صاف تا چون صبح با عالم دل خود را مکش زحمت که داغ مهر را قابل نمی آیی

9 حریف این جهان بی سر و بن نیستی صائب چرا بیرون ازین دریای بی ساحل نمی آیی؟

عکس نوشته
کامنت
comment