1 به ستم کی رود از جای دل غم دیده؟ این سپندی است که مرگ بسی آتش دیده
2 زخم ناسور من از حسرت مشک است کباب شانه زلف سیاهش به سمن پیچیده
3 گوهر راز مرا بر کف اظهار گذاشت دیده اشک فشان از نگه دزدیده
4 چه غم از ناز خریدار گرانجان دارد؟ آن که از گرمی بازار دکان برچیده
5 از خیال گل رخسار تو هر قطره اشک گل ابری است که در خون شفق غلطیده
6 گوهری را که ظفرخان نبود جوهریش نشمارندش ارباب خرد سنجیده