1 هرکه را چشم بر آن طاق دو ابرو افتاد دو جهان یکقلم از طاق دل او افتاد
2 تا قیامت نتواند به ته پا نگریست چشم هرکس که بر آن قامت دلجو افتاد
3 پیش صاحب نظران نقطه بسم الله است خال مشکین که بر آن گوشه ابرو افتاد
4 چون تو از ناز به دنبال نبینی هرگز به چه امید به دنبال تو گیسو افتاد؟
5 تیره بختی نکند خوش سخنان را خاموش چه کند سرمه به چشمی که سخنگو افتاد؟
6 نیست چندان خطری شیشه به سنگ آمده را جای رحم است بر آن کز نظر او افتاد
7 نیست ممکن به حقیقت نکشد عشق مجاز واصل بحر شود هر که درین جو افتاد
8 آه کز خیرگی دیده بی پرده من دیدن یار به آیینه زانو افتاد
9 یکی از گوشه نشینان جهان شد صائب هرکه را چشم به کنج دهن او افتاد