-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که به سیب ذقنش چشم هوس دوخته است؟ که سهیل (از) عرق شرم برافروخته است
2 چون ز آتشکده دل به سلامت گذرد؟ آن که از پرتو مهتاب رخش سوخته است
3 ما چو طاوس ز بال وپر خود در دامیم دام زلف تو چه صد چشم به ما دوخته است؟
4 ترتیب کرد مرا عشق و به جایی نرسید ابر نیسان چه کند، دانه ما سوخته است
5 خنده صبح به فانوس تجلی دارد تا ز شمع رخت آیینه برافروخته است
6 در زبان آوری خانه ما حرفی نیست نه چو طوطی سخن از آینه آموخته است
7 بوسه ای گر نربوده است ز یاقوت لبش دهن لاله چرا تا به جگر سوخته است؟
8 آتش از خانه همسایه به همسایه فتد صائب از پهلوی دل درد و غم اندوخته است