-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کیستم من؟ مشت خار در محیط افتادهای دل به دریا کرده ای، کشتی به طوفان دادهای
2 نیست ممکن چون سپند آرام را بیند به خواب موری از دست سلیمان بر زمین افتادهای
3 جنت دربستهای با خود به زیر خاک برد از ازل شد قسمت هر کس دل آزادهای
4 برنمیخیزد به صرصر نقشم از دامان خاک وادی امکان ندارد همچو من افتادهای
5 میتوان از جبهه عشاق راز عشق خواند نیست در صحرای محشر نامه نگشادهای
6 با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا جز غم روزی ندارد روزی آمادهای
7 علم رسمی میکند صائب دل روشن سیاه عارفان را بس بود چون صبح لوح سادهای