- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد باده بی غش به جامم شربت بیمار شد
2 از دهان باز بودم حلقه بیرون در تا زبان بستم دلم گنجینه اسرار شد
3 رو سفیدی بود در کردار و عمر من تمام چون قلم از دل سیاهی صرف در گفتار شد
4 نیست در دل خاری از منع چمن پیرا مرا جوش گل مانع مرا از سیر این گلزار شد
5 چرب نرمی شد حصار عافیت ز آتش مرا از گداز ایمن بود هر زر که دست افشار شد
6 از خموشی گشت روشن تا دل تاریک من طوطی خوش حرف بر آیینه ام زنگار شد
7 بر جنون دوری من حلقه دیگر فزود نقطه خالش زخط روزی که خوش پرگار شد
8 پیچ و تاب نامرادیها به قدر دانش است می خورد خون بیش هر تیغی که جوهردار شد
9 می کشد ناصح زبان از روی سخت من به کام خواهد این سوهان ز ناهمواریم هموار شد
10 در شبستان فنا صبح امیدی می شود آنچه از انفاس، صائب صرف استغفار شد