- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی سری بردم به جیب خود که طوفان برنخاست همچو شمع کشته دودم از گریبان برنخاست
2 شمع بالینش نشد چون صبح خورشید بلند با لب پرخنده هر کس از سر جان برنخاست
3 از نوای شور مجنون بود رقص گردباد رفت تا مجنون، غباری زین بیابان برنخاست
4 نقد جان را رونمای تیشه فولاد داد از دل فرهاد این کوه غم آسان برنخاست
5 پاک طینت از حدیث سرد از جا کی رود؟ آتش یاقوت از تحریک دامان برنخاست
6 حیرتی دارم که چون از های هوی ناله ام از شکر خواب عدم چشم شهیدان برنخاست؟
7 عمرها در آب چشم خویشتن لنگر فکند از دل صائب غبار کلفت آسان برنخاست