- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر خس و خار ز گرداب برون می آید خواجه از عالم اسباب برون می آید
2 نشود عقل حریف می گلرنگ به زور ناشناور کی ازین آب برون می آید؟
3 سد یأجوج سخن نیست به جز خاموشی شیشه از عهده سیماب برون می آید
4 عشق با حسن بود در ته یک پیراهن ذره با مهر جهانتاب برون می آید
5 می کند رحم تراوش ز دل سنگ ترا اگر از دست گهر آب برون می آید
6 غفلت از تشنه لبی سوخت مرا در جایی که به ناخن ز زمین آب برون می آید
7 خامشی مهر لب هرزه درایان گردد بحر از عهده سیلاب برون می آید
8 کشتی عقل فکندیم به دریای شراب تا ببینیم چه از آب برون می آید!
9 اگر آن موی کمر ترک خم و پیچ کند صائب از رشته جان، تاب برون می آید