- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه غم ز سینه به یاد وصال برخیزد؟ چه تشنگی به سراب از سفال برخیزد؟
2 ز آب، سبزه خوابیده می شود بیدار ز دل به باده چه زنگ ملال برخیزد؟
3 ز پای تا ننشیند سپهر ممکن نیست که زنگ از آینه ماه و سال برخیزد
4 ز داغ کعبه سیاهی نمی فتد هرگز ز دل چگونه غبار ملال برخیزد؟
5 مرا ازان لب میگون به بوسه ای دریاب که از دلم غم روز سؤال برخیزد
6 به شبنمی است مرا رشک در بساط چمن که پیش ازان که شود پایمال برخیزد
7 ز بار عشق قد هرکه چون کمان گردید ز خاک تیره به نور هلال برخیزد
8 ز آب شور شود داغ تشنگی ناسور کجا به مال ز دل حرص مال برخیزد؟
9 ترا ز اهل کمال آن زمان حساب کنند که از دل تو غرور کمال برخیزد
10 غبار چهره عاصی که سیل عاجز اوست به قطره عرق انفعال برخیزد
11 ز قیل و قال، غباری که بر دل است مرا مگر به خامشی اهل حال برخیزد
12 مشو به صافی عیش ایمن از کدورت غم که این غبار ز آب زلال برخیزد
13 گذشتم از سر گردون به عاجزی، غافل که سبزه گرچه شود پایمال، برخیزد
14 ز صد هزار سخنور که در جهان آید یکی چو صائب شوریده حال برخیزد