- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه بهشتی است که دستم کمر یار شود مغرب بوسه ام آن مشرق گفتار شود
2 برندارم لب خود آنقدر از لعل لبش که دل خسته ام از درد سبکبار شود
3 گرد آن شمع جهانسوز بگردم چندان که پر سوخته ام شعله دیدار شود
4 گر من از تلخی این درد بمیرم حیف است که شکر خنده او شربت بیمار شود
5 از جگر خوردن ما عشق جگردار شده است که شرر شعله سرکش ز خس و خار شود
6 خط اگر گرد رخت رنگ قیامت ریزد چشم مست تو محال است که هشیار شود
7 پای بیرون منه از گوشه عزلت صائب تا گلستان جهان یک گل بی خار شود