چه بهشتی است که یارم ز از صائب تبریزی غزل 3261

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

چه بهشتی است که یارم ز سفر برگردد

1 چه بهشتی است که یارم ز سفر برگردد از نظر ناشده چون نور نظر برگردد

2 قدرت عجز اگر این است که من یافته ام تیغ دندانه شود تا ز سپر برگردد

3 سفر عشق محال است مکرر نشود هرکه این راه به پا رفت به سر برگردد

4 نه چنان رفته ام از خود که به خود باز آیم به دل سنگ محال است شرر برگردد

5 ترک دنیا نکند حرص به دست افشاندن مگس خیره مکرر به شکر برگردد

6 تیر آه من و اندیشه ز گردون، هیهات ناوک سخت کمان کی ز سپر برگردد؟

7 رم آهو که عنانش به کف خودرایی است به تماشای تو ای طرفه پسر برگردد

8 از غریبی دل خود همچو مه بدر مخور که به خورشید همان نور قمر برگردد

9 تیر آهی که به صد زور گشایم ز جگر از نگونساری طالع به جگر برگردد

10 جان شیرین نکند یاد ز دنیای خسیس به نی خشک محال است شکر برگردد

11 عمر چون رفت ز کف، سود ندارد افسوس کی به نیسان ز صدف آب گهر برگردد؟

12 بیخبر یار مگر بر سرم آید صائب ور نه آن صبر که دارد خبر برگردد؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر