-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دست طمع ز مایده چرخ شسته ایم از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم
2 دامان بادبان توکل گرفته ایم در زورق حباب به لنگر نشسته ایم
3 برگ خزان رسیده گلزار عالمیم پیوند شاخسار اقامت گسسته ایم
4 موقوف ترکتاز نسیمی است گرد ما بر روی برگ گل به امانت نشسته ایم
5 چون قطره سر به دامن دریا نهاده ایم وز موجه تردد خاطر نرسته ایم
6 در بند یک اشاره موج است این طلسم دل چون حباب بر نفس خود نبسته ایم
7 کیفیت از عبادت ما می چکد به خاک در آب تلخ دامن سجاده شسته ایم
8 فردا به روی مصحف دل چون نگه کنیم؟ شیرازه اش به رشته زنار بسته ایم
9 مردم چرا به خرمن ما اوفتاده اند ؟ هرگز به سهو خاطر موری نخسته ایم
10 مکتوب خویش از الف آه کرده ایم کاغذ دریده ایم و قلم را شکسته ایم
11 صائب به عیب خویش فتاده است کار ما زان رو زبان زنیک و بد خلق بسته ایم