- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک عمر پشت دست به دندان گرفته ایم تا بوسه ای ازان لب خندان گرفته ایم
2 گردیده است در نظر ما جهان سیاه تا جرعه ای ز چشمه حیوان گرفته ایم
3 افتاده ایم در ته پا سالها چو مور تا جا به روی دست سلیمان گرفته ایم
4 در بوته گداز چو مه آب گشته ایم کز خوان آفتاب لب نان گرفته ایم
5 ما را ز چوب منع مترسان که همچو صبح ما تیغ آفتاب به دندان گرفته ایم
6 آورده است معنی بیگانه رو به ما تا ترک آشنایی یاران گرفته ایم
7 انگشت حیرتی است که داریم در دهن کامی که ما ازان لب خندان گرفته ایم
8 چون دست ما ز چاک گریبان شود جدا؟ گستاخ دامن مه کنعان گرفته ایم
9 نگرفته است خضر ز سرچشمه حیات کامی که ما ز چاه زنخدان گرفته ایم
10 چون صبح از عزیمت صادق به یک نفس روی زمین به چهره خندان گرفته ایم
11 دلگیر نیستیم ز بخت سیاه خویش فیض سحر ز شام غریبان گرفته ایم
12 جز پیچ و تاب نیست، که عمرش دراز باد کامی که ما ز سلسله مویان گرفته ایم
13 بر روی بی طمع نشود بسته هیچ در ما چوب منع از کف دربان گرفته ایم
14 رو تافتن ز جوربتان نیست کار ما چون صبح تیغ مهر به دندان گرفته ایم
15 بی چشم زخم، گوهر شهوار عبرت است صائب تمتعی که زدوران گرفته ایم