یک عمر پشت دست به دندان از صائب تبریزی غزل 5842

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

یک عمر پشت دست به دندان گرفته ایم

1 یک عمر پشت دست به دندان گرفته ایم تا بوسه ای ازان لب خندان گرفته ایم

2 گردیده است در نظر ما جهان سیاه تا جرعه ای ز چشمه حیوان گرفته ایم

3 افتاده ایم در ته پا سالها چو مور تا جا به روی دست سلیمان گرفته ایم

4 در بوته گداز چو مه آب گشته ایم کز خوان آفتاب لب نان گرفته ایم

5 ما را ز چوب منع مترسان که همچو صبح ما تیغ آفتاب به دندان گرفته ایم

6 آورده است معنی بیگانه رو به ما تا ترک آشنایی یاران گرفته ایم

7 انگشت حیرتی است که داریم در دهن کامی که ما ازان لب خندان گرفته ایم

8 چون دست ما ز چاک گریبان شود جدا؟ گستاخ دامن مه کنعان گرفته ایم

9 نگرفته است خضر ز سرچشمه حیات کامی که ما ز چاه زنخدان گرفته ایم

10 چون صبح از عزیمت صادق به یک نفس روی زمین به چهره خندان گرفته ایم

11 دلگیر نیستیم ز بخت سیاه خویش فیض سحر ز شام غریبان گرفته ایم

12 جز پیچ و تاب نیست، که عمرش دراز باد کامی که ما ز سلسله مویان گرفته ایم

13 بر روی بی طمع نشود بسته هیچ در ما چوب منع از کف دربان گرفته ایم

14 رو تافتن ز جوربتان نیست کار ما چون صبح تیغ مهر به دندان گرفته ایم

15 بی چشم زخم، گوهر شهوار عبرت است صائب تمتعی که زدوران گرفته ایم

عکس نوشته
کامنت
comment