ما همچو غنچه سر به گریبان از صائب تبریزی غزل 5863

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

ما همچو غنچه سر به گریبان کشیده ایم

1 ما همچو غنچه سر به گریبان کشیده ایم گوی مراد در خم چوگان کشیده ایم

2 خون همچو نافه در تن ما مشک می شود تا دست خود ز نعمت الوان کشیده ایم

3 شیرین شده است تا چو گهر استخوان ما بسیار تلخ و شور ز عمان کشیده ایم

4 رنجیده ایم اگر ز وطن حق به دست ماست آنها که ما ز سیلی اخوان کشیده ایم

5 گشته است توتیای قلم استخوان ما از بس که بار منت احسان کشیده ایم

6 از موجه سراب درین دشت آتشین بسیار ناز چشمه حیوان کشیده ایم

7 خود را ز مکردوست نمایان روزگار گاهی به چاه و گاه به زندان کشیده ایم

8 چون مور خاکسار ز گفتار شکرین خود را به روی دست سلیمان کشیده ایم

9 تا چشم ما به دولت بیدار وا شده است یک عمر مشق خواب پریشان کشیده ایم

10 ما پرده ها ز آبله پای خود ز رشک بر روی خارهای مغیلان کشیده ایم

11 صائب ز سیل حادثه از جا نمی رویم ما پای خود چو کوه به دامان کشیده ایم

عکس نوشته
کامنت
comment