-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما همچو غنچه سر به گریبان کشیده ایم گوی مراد در خم چوگان کشیده ایم
2 خون همچو نافه در تن ما مشک می شود تا دست خود ز نعمت الوان کشیده ایم
3 شیرین شده است تا چو گهر استخوان ما بسیار تلخ و شور ز عمان کشیده ایم
4 رنجیده ایم اگر ز وطن حق به دست ماست آنها که ما ز سیلی اخوان کشیده ایم
5 گشته است توتیای قلم استخوان ما از بس که بار منت احسان کشیده ایم
6 از موجه سراب درین دشت آتشین بسیار ناز چشمه حیوان کشیده ایم
7 خود را ز مکردوست نمایان روزگار گاهی به چاه و گاه به زندان کشیده ایم
8 چون مور خاکسار ز گفتار شکرین خود را به روی دست سلیمان کشیده ایم
9 تا چشم ما به دولت بیدار وا شده است یک عمر مشق خواب پریشان کشیده ایم
10 ما پرده ها ز آبله پای خود ز رشک بر روی خارهای مغیلان کشیده ایم
11 صائب ز سیل حادثه از جا نمی رویم ما پای خود چو کوه به دامان کشیده ایم