-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم شکستگان جهانند مومیایی هم
2 شود جهان لب پر خنده ای، اگر مردم کنند دست یکی در گرهگشایی هم
3 فغان که نیست به جز عیب یکدگر جستن نصیب مردم عالم ز آشنایی هم
4 شدند تشنه لبان جهان بیابان مرگ چو موجهای سراب از غلط نمایی هم
5 درین قلمرو ظلمت چو رهروان نجوم روند سوخته جانان به روشنایی هم
6 ز سنگ تفرقه روزگار بیخبرند جماعتی که دلیرند در جدایی هم
7 شود بساط جهان پر زر تمام عیار کنند کوشش اگر خلق در روایی هم
8 شدند شهره عالم چو بلبلان صائب سخنوران جهان از سخنسرایی هم