1 در وصالیم و ز هجران دست بر سر میزنیم ما به جای نعل وارون حلقه بر در میزنیم
2 پرفشانیهای ما در حسرت پرواز نیست دامنی بر آتش گل هردم از پر میزنیم
3 حلقه فتراک میگردد به قصد خون ما دست اگر در حلقه زلف معنبر میزنیم
4 خضر میلیسد زمین اینجا و ما از سادگی فال آب زندگانی چون سکندر میزنیم
5 برنمیخیزد چو خون مرده از خواب گران بخت خوابآلود را چندان که نشتر میزنیم
6 ما چو داغ لاله صائب خون خود را میمکیم بیغمان از دور پندارند ساغر میزنیم