- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به اشک از اطلس افلاک داغ شام می شویم به نور دل، سیاهی از رخ ایام می شویم
2 ز خاموشی بهاری در دل خود چون صدف دارم که در دریای تلخ از آب شیرین کام می شویم
3 لباس کعبه شد از داغ عصیان پرده های دل من از غفلت به ظاهر جامه احرام می شویم
4 به ابر نو بهاران نسبت من نیست بینایی که من از گریه مستانه خط جام می شویم
5 هلاک من بود در جلوه مستانه ساقی به آب خضر دست از جان بی آرام می شویم
6 ز پیغام وصالش نیست بیجا گریه تلخم که قاصد را ز لب شیرینی پیغام می شویم
7 به درد آرد دل صیاد را از لاغری صیدم غبار بال و پر از آب چشم دام می شویم
8 همان از طاعت من بوی کیفیت نمی آید اگر سجاده خود در می گلفام می شویم
9 ندارد مو شکافی حاصلی غیر از پریشانی ازین خواب پریشان، دیده خود کام می شویم
10 همان قدمی کشد چون سبزه از آب روان صائب ز دل چندان که نقش آرزوی خام می شویم