-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما داغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم دور طرب به نشأه دیگر گذاشتیم
2 اینجا کسی به داد دل ما نمی رسد دیوان خود به دامن محشر گذاشتیم
3 ترک سرست خضر ره بازماندگان ما کار شمع خویش به صرصر گذاشتیم
4 یک جبهه گشاده ندیدیم در جهان پوشیده بود روی به هر در گذاشتیم
5 ابر ز کام مغز جهان را گرفته است بیهوده عود خویش به مجمر گذاشتیم
6 تا در شمار آبله پایان در آمدیم چون بحر پای بر سر گوهر گذاشتیم
7 روی زمین چو صفحه مسطر کشیده شد از بس به خاک پهلوی لاغر گذاشتیم
8 روزی که گشت آهن ما تیغ آبدار تن رابه پیچ و تاب چو جوهر گذاشتیم
9 آیینه ای است آب نما ساغر سپهر بیهوده لب بر این لب ساغر گذاشتیم
10 صائب ز انفعال نداریم روی خلق تا خویش را به خاک برابر گذاشتیم