نمی آییم چون یوسف به چشم از صائب تبریزی غزل 6746

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

نمی آییم چون یوسف به چشم هر خریداری

1 نمی آییم چون یوسف به چشم هر خریداری بحمدالله متاع ما ندارد روی بازاری

2 متاع آشنایی روی گردان گشته از دلها همین از آشنارویان بجا مانده است دیواری

3 به زلف حرف ما آشفتگان بسیار می پیچی سروکارت نیفتاده است با زلف سیه کاری

4 چو مجنون خانه ای در دامن صحرا هوس دارم که غیر از گردباد آنجا نیاید هیچ دیاری

5 برافتاده است رسم مردمی از گلشن عالم ندارد نرگس بیمار بر بالین پرستاری

6 اگر سیاره گردون سراسر مشتری گردد نیفتد بر سر من سایه دست خریداری

7 اگر دشمن سرت خواهد چو گل در دامنش افکن چو شاخ گل برون بر از چمن دوش سبکباری

8 ازین دشت بلاخیز حوادث چون روم صائب؟ دهن واکرده است از هر طرف آتش زبان ماری

عکس نوشته
کامنت
comment