1 ما نفس بر لب به صد رنج و تعب می آوریم پیر می گردیم تا روزی به شب می آوریم
2 روزه حرف طلب دارد لب اهل کرم ما به منزل میهمان را بی طلب می آوریم
3 رزق اگر دارد کلیدی در کف دست دعاست بی سبب ما زور بر پای طلب می آوریم
4 منت مشکل گشایان نی به ناخن می کند زور بر دست دعای نیمشب می آوریم
5 شوخ چشمی بین که پیش در شهوار حسب استخوان پوسیده ای چند از نسب می آوریم
6 بیستون را تیشه ما در فلاخن می نهد برجبین چون چین جواهر از غضب می آوریم
7 صائب از اوضاع ما شوریده احوالان مپرس گوشه ای داریم و روزی را به شب می آوریم