-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا جنون انجمن افروز دل خونین است دیده شیر مرا شمع سر بالین است
2 خون خور و مهر به لب زن که درین عبرتگاه نفس نافه ز خونین جگری مشکین است
3 در و دیوار چمن مست شد از خنده گل این چه شوری است که با این می لب شیرین است
4 این نه لاله است که از مستی سودازدگان دامن دشت جنون پر ز کف خونین است
5 سرخی چشم من از خجلت بی اشکیهاست این سفالی است که بی می چو شود رنگین است
6 تن پرستان و سبک خیزی محشر، هیهات هر که شب سیر خورد وقت سحر سنگین است
7 علم معرکه فتح بود پای ثبات لنگر بحر پر آشوب جهان تمکین است
8 صله فکر بلندست شنیدن صائب گوش بی حوصلگان تشنه لب تحسین است