1 تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟ چون گل از شبنم بزن بر چهره خود آب، صبح
2 شیر مست فیض شو از جوی شیر روشنش تا نگشته است از شفق چون دامن قصاب صبح
3 در وصال از عاشق صادق نمی داند اثر چون شکر در شیر، گردد محو در مهتاب صبح
4 گر نداری زنده شب را از گرانخوابی چو شمع سبحه گردان شو ز اشک گرم در محراب صبح