-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به زیر چرخ مقوس که جاودان ماند کدام تیر شنیدی که در کمان ماند
2 نصیب من ز جوانی دریغ وافسوس است ز گلستان خس وخاری به باغبان ماند
3 بهشت بوته خاری است با کهنسالی خوش است عالم اگر آدمی جوان ماند
4 ز زنگ آینه اش صیقلی نمی گردد چو خضر هر که درین نشأه جاودان ماند
5 چنین که می پرد از حرص خاکیان را چشم عجب اگر پرکاهی به کهکشان ماند
6 بود ز قافله عشق چرخ آبله پا پیاده ای که به دنبال کاروان ماند
7 سخن رسد به خریدار چون غریب شود که ماه مصر محال است در دکان ماند
8 چو می توان به خرابی زگنج شد معمور کسی برای چه در قید خانمان ماند
9 مپوش چشم ز روی نکو که چون شبنم به ما چراندن چشمی ز گلستان ماند
10 چنان مکن که سرحرف شکوه باز کند زبان من که به شمشیر خونچکان ماند
11 یکی هزار شد از عیبجو بصیرت من ز دزد دیده بازی به پاسبان ماند
12 مصوری که شبیه ترا کند تصویر ز خامه اش سرانگشت در دهان ماند
13 ز تنگ گیری چرخ خسیس نزدیک است که در گلوی هما صائب استخوان ماند