امروز رخ نشسته به خون از صائب تبریزی غزل 6365

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

امروز رخ نشسته به خون جگر سخن

1 امروز رخ نشسته به خون جگر سخن از صلب خامه آمده با چشم تر سخن

2 هر نقطه شاهدی است که بر صفحه وجود هرگز نداشت جز گره دل ثمر سخن

3 روزی که از شکاف قلم چشم باز کرد در خاک تیره رفت فرو تا کمر سخن

4 داغ ستاره سوختگی داشت بر جبین روزی که شد ز کلک قضا جلوه گر سخن

5 از بس که رو به هر طرفی کرد و ره نیافت از شرم، روی صفحه ندارد دگر سخن

6 تا کی الف به سینه کشد کلک بی گناه؟ دندان ز نقطه چند نهد بر جگر سخن؟

7 در عهد این سیاه دلان آب جوی شد گر داشت آبرویی ازین پیشتر سخن

8 سیر آمدم ز قسمت ایام، تا به چند چون خامه حاصلم بود از خشک (و) تر سخن

9 از چشم اهل هند، سخن آفرین ترم عاجز نیم چو طوطی کم حرف در سخن

10 با شق خامه، شق قمر را چه نسبت است؟ بیرون نیامده است ز شق قمر سخن

عکس نوشته
کامنت
comment