داشت امروز رخ یار حجابی از صائب تبریزی غزل 4843

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

داشت امروز رخ یار حجابی که مپرس

1 داشت امروز رخ یار حجابی که مپرس زد به روی دل مدهوش گلابی که مپرس

2 اگر از شرم و حیا بوددوچشمش مخمور از عرق داشت رخش عالم آبی که مپرس

3 خنده می کرد، ولی داشت ز پر کاری حسن درشکرخنده نهان زهر عتابی که مپرس

4 گرچه می زدنگه شوخ به بازی در صلح داشت بابوسه دهانش شکرابی که مپرس

5 داشت از سنگدلی هر مژه خونخوارش پیش دست از دل صدپاره کبابی که مپرس

6 هر سؤالی که ازو خیرگی شوق نمود داد در زیر لب خویش جوابی که مپرس

7 گرچه بی پرده برون آمده بود ازخلوت داشت از حیرت دیدار نقابی که مپرس

8 ناز هر چند به دامان نگه می آویخت می دوید از پی دلها به شتابی که مپرس

9 با خط و زلف خود از رهگذر دلها داشت مو شکافانه حسابی و کتابی که مپرس

10 از خیال لب میگون خراباتی خود داشت در ساغر اندیشه شرابی که مپرس

11 با خیالش دل سودایی صائب همه شب بود مشغول سؤالی و جوابی که مپرس

عکس نوشته
کامنت
comment