- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را مبادا زنگ خجلت سبز سازد حرف بدگو را
2 ترا صدبار اگر بینم، همان مشتاق دیدارم تهی چشمی به گوهر کم نمی گردد ترازو را
3 نگارین می شود از خون دلها دست سیمینش دهد پرداز اگر با دست، زلف عنبرین بو را
4 به این شوقی که من رو در گلستان تو آوردم نگه دارد خدا از بوسه گرمم لب جو را!
5 ز رشک شانه در تابم که با کوتاه دستی ها به صد آغوش در بر می کشد آن عنبرین مو را
6 عزایم خوان اگر خود را بسوزد جای آن دارد که از یک شیشه می تسخیر کردم صد پریرو را
7 شراب چشم لیلی بدخمار ظالمی دارد ازان پیوسته مجنون در نظر می داشت آهو را
8 همان در پیش چشمش گرد خجلت بر جبین دارد اگر در سرمه خوابانند صد شب چشم آهو را
9 ز صائب پرس احوال غزال وحشی معنی که مجنون خوب می داند زبان چشم آهو را