1 در روی زمین یک سر پر شور نمانده است ته جرعه ای از کاسه منصور نمانده است
2 زنگار گرفته است دل اهل جهان را در آینه هیچ نظر نور نمانده است
3 زان مصر حلاوت که شکر بود غبارش امروز به جز نقش پی مور نمانده است
4 پیمانه ارباب تنعم شده لبریز آوازه ای از کاسه فغفور نمانده است
5 از تلخی دشنام برون رفته حلاوت نزدیکی دل با نگه دور نمانده است
6 زان شهد که سرمایه شیرینی جان بود صائب به جز از نشتر زنبور نمانده است