-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جهان حیات کسی را ضمان نمی گردد که مصدر اثری در جهان نمی گردد
2 ز کلفت تو چه پرواست سیل حادثه را؟ غبار سد ره کاروان نمی گردد
3 قدم ز جاده راستی برون مگذار که تیر راست خجل از نشان نمی گردد
4 نسیم غنچه تصویر را به حرف آورد هنوز یار من به من همزبان نمی گردد
5 ز صبح صادق اگر پیرهن کنم در بر صداقتم به تو خاطر نشان نمی گردد
6 شکایت من از افلاک اختیاری نیست ستم رسیده حریف زبان نمی گردد
7 چه حاجت است نگهبان سیاه چشمان را؟ به گرد کله آهو شبان نمی گردد
8 تو بی نیاز و به جز حرف گرد سرگشتن مرا به هیچ حدیثی زبان نمی گردد
9 محبت است و همین شیوه جوانمردی گمان مبر که زلیخا جوان نمی گردد
10 ز سنگ تفرقه خالی شده است دامانش به گرد خاک، عبث آسمان نمی گردد
11 هزار بار مرا کرد امتحان صائب هنوز عشق به من مهربان نمی گردد