1 حکم است که کار شب آدینه بسازند کار خرد از باده دیرینه بسازند
2 دریا به نظر تنگتر از چشم حباب است کم ظرف کسانی که به گنجینه بسازند
3 خوش وقت گروهی که ز اسباب تعلق چون نافه به یک خرقه پشمینه بسازند
4 این قوم خودآرا که کنون برسردستند وقت است نگین خوداز آیینه بسازند
5 گنجینه دل را که پی گوهر مهرست حیف است که پراز خزف کینه بسازند
6 واعظ تو همان در درک الاسفل جهلی بهرتو اگرمنبر صد زینه بسازند
7 امسال گلی برسربازار نیامد مرغان به همان مستی پارینه بسازند
8 جز صورت قاتل نکندعکس پذیری از سنگ مزارم اگرآیینه بسازند
9 صائب دل او صاف شداز ناله گرمم از سنگ بودرسم که آیینه بسازند