- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نهان کرده است رویت در نقاب حشر جنت را فرو برده است فکر مصرع قدت قیامت را
2 نمی اندیشد از زخم زبان چون عشق صادق شد به دندان صبح گیرد تیغ خورشید قیامت را
3 اگر اشک پشیمانی نبندد بر کمر دامن که پاک از روی مجرم می کند گرد خجالت را؟
4 ز سیلاب گرانسنگ حوادث غافل افتاده سبک مغزی که ریزد در جهان رنگ اقامت را
5 درخت بارور را دل سبک از سنگ می گردد نگیرد از هوا دیوانه چون سنگ ملامت را؟
6 به زور بازوی اقبال کاری برنمی آید نگه دارد مگر دست دعا دامان دولت را
7 کمند وحدت خود را مکن شیرازه صحبت مده در گوشه تنهایی خود راه، کثرت را
8 برون افتد چو تخم از خاک، گردد روزی موران نهان کن زینهار از دیده مردم عبادت را
9 ز منت نشکند در ناخنت نی تا شکر صائب چو موران توتیای دیده کن خاک قناعت را