- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زشوق عالم بالا روان با تن نمی سازد به پای کاروانی بوی پیراهن نمی سازد
2 زخواب آلودگی روح تو در جسم است پا برجا که چون بیدار گردد پای با دامن نمی سازد
3 ترا دل مانده در قید تن از آلوده دامانی وگرنه دانه چون شد پاک با خرمن نمی سازد
4 مدار از دولت دنیای دون چشم وفاداری که خورشید سبک جولان به یک روزن نمی سازد
5 به تن جان گرامی در قیامت می کند رجعت گسستن رشته را غافل ازین سوزن نمی سازد
6 زتن وحشت کند صائب چو دل گردید نورانی که چون آیینه روشن گشت با گلخن نمی سازد