1 روح چون تنپرور افتد عاقبت تن میشود آب در آهن چو لنگر کرد آهن میشود
2 عشق چون خورشید بر ذرات باشد مهربان عید پروانه است هر شمعی که روشن میشود
3 میوهٔ شیرین اگر پیدا شود در سرو و بید عافیت پیدا درین فیروزه گلشن میشود
4 تیرهبختی کار صیقل میکند با اهل دل اختر آیینه روشندل ز گلخن میشود
5 میشود ابر بلا دست حمایت بر سرم بر چراغ بخت من فانوس دامن میشود
6 عشق شورانگیز غفلت را ز سر وا میکند بیقراری خواب سنگین را فلاخن میشود
7 گر کنم پهلو تهی صائب ز زاهد دور نیست هرکه با کودن نشیند زود کودن میشود