-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شورش سودا مرا از قید تن آزاده کرد از سر خم خشت را آواره جوش باده کرد
2 کم نشد چون غنچه گل برگ عیش از خانه اش هر که از گلشن قناعت با دل نگشاده کرد
3 خاکساری سایه را باشد حصار عافیت چرخ نتواند ستم بر مردم افتاده کرد
4 بر لبش از مهر تابان مهر خاموشی زدند صبح از نقش کواکب تا ورق را ساده کرد
5 دامن افتادگی از کف مده کاین کیمیا از برای سربلندان خاک را سجاده کرد
6 پشت بر دیوار دادم تا نظر کردم که بحر از صدف گهواره در یتیم آماده کرد
7 می شود صائب به اندک جنبشی پا در رکاب هر که چون نخل خزان برگ سفر آماده کرد