1 زنگ غفلت ز دل من نگران می خیزد از زمین سبزه خوابیده گران می خیزد
2 دیده ای آب ده از چهره گل چون شبنم که دمادم نفس سرد خزان می خیزد
3 عیش در کوی مغان بر سر هم ریخته است پیر ازین خاک طرب خیز جوان می خیزد
4 عاشق و شکوه معشوق، خدا نپسندد سبزه از تربت من بسته زبان می خیزد
5 اثر آه من از سینه افلاک بپرس گرد این تیر سبکرو ز نشان می خیزد
6 اثر ظلم محال است به ظالم نرسد ناله پیش از هدف از پشت کمان می خیزد
7 با دل سوخته خوش باش که در محفل عشق از سپندی که نسوزند فغان می خیزد
8 رایت قافله عشق سبکرفتاری است که به همت ز سر هر دو جهان می خیزد
9 سینه چاکان ترا از دل بی صبر و قرار چون جرس از در و دیوار فغان می خیزد
10 بی سپر در دهن تیغ درآید صائب هر که را مهر خموشی ز دهان می خیزد
دیدگاهها **