-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 ملامت از دل بیباک من فغان برداشت ز سخت جانی من سنگ الامان برداشت
2 چو بار طرح گرانم همان به میزانش اگر چه جنس مرا چرخ رایگان برداشت
3 مرا ز دست تهی نیست چون صدف گله ای نمی توان به گهر مهرم از دهان برداشت
4 کدام بلبل آتش نفس به باغ آمد؟ که خون مرده دلان جوش ارغوان برداشت
5 نشد ز گرد یتیمی نصیب هیچ گهر تمتعی که دل از خط دلستان برداشت
6 به تن علاقه نادان ز بیم رسوایی است که تیر کج نتواند دل از کمان برداشت
7 اگر کریم بزرگی کند به جای خودست ز چرخ سفله بزرگی نمی توان برداشت
8 خروش نغمه سرایان یکی هزار شده است مگر ز عارض او نسخه گلستان برداشت؟
9 ز بحر می گذرد سیل من غبارآلود چنین که شوق مرا دست از عنان برداشت
10 چرا غریب نباشد نوای ما صائب؟ که عشق، بلبل ما را ز آشیان برداشت