1 پیش مستان از خرد بیگانه می باید شدن چون به طفلان می رسی دیوانه می باید شدن
2 مدتی در خواب بی دردی به سر بردی، بس است این زمان در عاشقی افسانه می باید شدن
3 هرزه خندی آبروی شیشه را بر خاک ریخت باده چون خوردی، لب پیمانه می باید شدن
4 دامن بخت بلند آسان نمی آید به دست در زمین خاکساری دانه می باید شدن
5 عاشقی و کوچه گردی در جوانی ها خوش است پیر چون گشتی وبال خانه می باید شدن
6 نیست آسان در حریم زلف او محرم شدن بی زبان با صد زبان چون شانه می باید شدن
7 خصم سرکش را توان ز افتادگی تسخیر کرد شیشه چون گردن کشد، پیمانه می باید شدن
8 روزگاری شعله آواز مطرب بوده ای مدتی هم شمع ماتمخانه می باید شدن
9 آشنای معنی بیگانه گشتن سهل نیست صائب از هر آشنا بیگانه می باید شدن